test
test
test
test
test
test
test
test
*0*0*0*0*0*0*0*
راستش مادرم دلش داماد دکتر میخواست و به مهندس پایین تر هم راضی نبود
با هزار امید و آرزو که الهی این آخری را هم بفرستم خانه یِ بخت و به یک آدمِ حسابی که سرش بیارزد به تنش شوهر بدهم و یک نفسِ راحت بکشم با هزار سلام و صلوات مارا فرستاد دانشگاه
تا اینجایش که همه چیـز سرِ جایش بود
من به "ادبیات" جانم رسیده بودم و مادر نزدیک شده بود به داماد دکتر داشتن
تاکید هم کرده بود دکترِ دیابت باشد که هرماه کلی وقت و عمرُ حوصله اش را نگذارد پایِ وقت گرفتن از این دکتر و آن متخصص
خلاصه که یک ترم گذشت و ما هی غرق می شدیم و غرق تر تویِ عالمِ وزن و عروض و قافیه و هیـچ خبری از آن"دُکی جون"ـی که خواهر ها هـی سراغش را میگرفتند نبـود
تا اینکه
آمد
نه زیرباران و تگرگ و تویِ یک غروبِ پاییزی
بلکه تویِ آفتابی ترین روزِ بهمن ماه
نه به جزوه هایم زد که بریزد و دلمان هم کنارش
نه از پله هایِ دانشکده پرت شدیم تویِ بغلش
و نـه راستش دکتر بود
نشسته بودم رویِ پله هایِ یک حوض و داشتم خستگی در میکردم ک یکهو ته سیگارش افتاد کنارم
وحشی شدم راستش
بلند شدم و رفتم تویِ سینه اش که بگویم هی بیشعورِ بی مغزِ فلان چی چی مگر ته سیگار زباله نیست
که چشمهایم بدجوری گیر کرد به عسلی هایِ اخمویِ خشنش
یک نگاهی به قدِ زیر صد و شصت و پنجِ خودم انداختم و یک نگاه به ورزیدگی و بلند بالاییِ او
صدایم تویِ حنجره گیر کرد و دست و پایم را گم کردم
خواستم از مهلکه فرار کنم که بیشتر دل و دینم را نبازم که کوله ام را کشیـد و گفت: ورودیِ جدیدی نه؟
به تته پته افتاده بودم و یک بله گفتنم هزارتا ب داشت و پانصد تا لام
اهلِ طفره رفتنُ حرف دزدیدنُ الان نگو فردا بگو نبـود
یک کلام گفت خاطرت رو میخـوام و قالِ قضیه را کند
نه گذاشت ناز کنم و کرشمه بیایم که نه من فعلا میخـوام درس بخـونم یا مادرم شوهرم نمی دهد و پدرم ته تغاری اش را به کس میده که کَس باشه و پیرهنِ تنش اطلس و فلان و بیسار و نه حتی فرصت داد بپرسم بنده خدا از کجا پیدایت شد یکهـو سرِ راهِ مـن
مستقیم مامان حوری اش را فرستاد خواستگاری و آقاجانِ ماهم نه گذاشت و نه برداشت گفت، پسره همه چی تمومه، آقاست و قشنگه و مـــرده
مـادر هم که اصلا یادش نمی آمد که داماد دکتر می خواسته با شوق و ذوقِ تمام شروع کرد طبقه یِ بالایِ خانه را آب و جارو کردن که ته تغاری و دامادِ عزیزکرده اش ورِ دلش باشنـد
اقا دانشجـویِ سنـواتی شده یِ تاریـخ بود که پرونده یِ آقامحمدجانِ قاجار را بسته بود و کنارِ حجره یِ خان بابایش حجره داری می کـرد
فقط آمده بود دلِ من و خانواده ام را بردارد و بچسباند به خـودش تا یک عمر به جایِ جراحی قلب، ریه و کنترلِ دیایت
قلب من را جراحی کند و یک عالمه عشق تویش کار بگذارد
و ریه هایم را از هوایِ تازه یِ علاقه پرکند و شیرینیِ دوست داشتن را تویِ رگ هایِ زندگی ام جاری
فقط آمده بود من را خـوشبخت کند
که راستش
خـوب از پسش برآمده
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
فاطمه صابری نیا
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﺣﺮﻣﺖ، ﺑﻮﯼ ﺳﯿﺐ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ...
ﺻﺪﺍﯼ ﺑﺎﻝ ﻣﻼﺋﮏ، ﻋﺠﯿﺐ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ...
ﺳﻼﻡ! ﺿﺎﻣﻦ ﺁﻫﻮ، ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺘﻪﯼ ﻣﻦ ...
ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺑﻮﺱ ﻧﮕﺎﻫﺖ، ﻏﺮﯾﺐ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ...
ﻃﻼﯼ ﮔﻨﺒﺪ ﺗﻮ، ﻭﻋﺪﻩ ﮔﺎﻩ کفترﻫﺎﺳﺖ ...
ﮐﺒﻮﺗﺮ ﺩﻝ ﻣﻦ، ﺑﯽ ﺷﮑﯿﺐ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ...
ﺑﺮﺍﺕ ﮔﺸﺘﻪ ﺑﻪ ﻗﻠﺒﻢ ﻣُﺮﺍﺩ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺩﺍﺩ ...
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﺎﻟﻪ « ﺍﻣّﻦ ﯾُجیب » ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ...
ﻣﺮﺍ ﻃﻼﯼ ﮔﻨﺒﺪ ﺗﻮ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽﮐﻨﺪ ...
ﮐﺴﯽ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯽﮐﻨﺪ ...
ﺧﯿﺎﻝ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﺗﻮ ﻗﺴﻤﺘﺶ ﺷﺪﻩ ...
ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯽﮐﻨﺪ ...
ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯾﺴﺖ ﺩﻟــﻢ ﻣﯿــﻞ ﺯﯾــﺎﺭﺕ ﺩﺍﺭﺩ ...
ﺑﺎﺯ ﺣﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺍﯾﻦ ﻗﻠﺐ، ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺩﺍﺭﺩ ...
ﻭﺍﮊﻩ ﺩﺭ ﻭﺍﮊﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺗــﻮ ﻏـﺰﻝ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ...
ﺑﯿـﺖ ﺑﯿـﺖ ﻏـﺰﻟـﻢ ﻋﺮﺽ ﺍﺭﺍﺩﺕ ﺩﺍﺭﺩ ...
ﺑﯽ ﺟﻬﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﮐـﻪ ﻗﻠﺒـﻢ ﺑـﻪ ﮐﺒـﻮﺗـﺮ ﻫﺎﯾﺖ ...
ﭼﻨـﺪ ﺳﺎﻟﯿﺴﺖ ﮐـﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ِ ﺣﺴـﺎﺩﺕ ﺩﺍﺭﺩ ...
ﻧﯿﺴﺘــﻢ ﻻﯾﻖ ِ ﺩﯾــﺪﺍﺭ ﺗـــﻮ، ﺍﻣــﺎ ﺁﻗــﺎ ...
ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾـﻢ ﺑـﻪ ﺗﻤـﺎﺷـﺎﯼ ﺗـــﻮ ﻋـﺎﺩﺕ ﺩﺍﺭﺩ ...
ﺁﻩ ! ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺗـﻮ ﺍﻡ، ﺑـﺎﺯ ﻣـﺮﺍ ﺩﻋـﻮﺕ ﮐﻦ ...
ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯾﺴﺖ ﺩﻟــﻢ ﻣﯿــﻞ زﯾــﺎﺭﺕ ﺩﺍﺭﺩ ...
* طیبه ﻋﺒﺎﺳﯽ *
ﻋﺎﺯﻡ ﻣﺸﻬﺪ ﺷﺪﻡ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﻛﻨﻢ ...
ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺭﺍ ﻣﯽکنم ﺍﯾﻦ گوﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ...
ﻣﺮﻗﺪﺕ ﺿﺮﺏ ﺍﻟﻤﺜﻞ هاﯼ ﻣﺮﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩ
ﻫﺮﻛﻪ ﺑﺎﻣﺶ ﺑﯿﺶ، ﺑﺮﻓﺶ ... ﻧﻪ! ﻛﺒﻮﺗﺮ، ﺑﯿﺸﺘﺮ ...
ﭼﺎﺭ ﻓﺼﻞ ﻣﺸﻬﺪ ﺍﺯ ﻋﻄﺮ ﮔﻼﺏ ﺁﻛﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ ...
ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺳﻪ ﻓﺼﻞ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﻗﻤﺼﺮ بیشتر ...
ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺷﺎﻩ ﻭ ﮔﺪﺍ ﯾﻜﺴﺎﻥ ﺗﺮﻧﺪ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻛﺠﺎ ...
ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻡ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺣﺮﻑ ﻛﻤﺘﺮ، ﺑﯿﺸﺘﺮ ...
ﺍﯼ ﻛﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯽ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻭ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﻣﺮﺍ ...
ﭼﺸﻢ ﺑﺮ ﺭﺍﻩ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ ﺭﻭﺯ ﺁﺧﺮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ...
ﺍﺯ ﻏﻼﻣﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﻣﯽ شوﺩ ﺩﻧﯿﺎ ﮔﺮﻓﺖ ...
ﻣﻦ ﻧﯿﺎﺯﺕ ﺩﺍﺭﻡ ﺁﻗﺎ ﺭﻭﺯ ﻣﺤﺸﺮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ...
* ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﺷﻌﺮ ﺣﺴﯿﻦ ﺭﺳﺘﻤﯽ *
من گِله از پلک خود در وقت دیدارت کنم
کو دمی یک دم نگاهم را به تو سَد کرده است
یا رضا از راه دور با قلب مسکین خوانمت
یک نگاهی کن به این سینه که محتاج آمدم
گر ندارم رسم ارباب و فقیر
تو همی بخش این همه بی رسمی و بی ادبیم
ای فدای تو همه داراییم
وقت آن نیست بخوانی تو مرا مهمانیت؟
این دلم را تا به کی اندر فراقت سر کند
یک کرامت کن به جانم دعوتی هم کن ز ما
این فقیره خسته را دریاب که بی کس آمده
یا رضا دستم به دامانت همی دستم بگیر
*شعر از حسین پیرزاد*
تو حرم امام رضا یه بیت فارسی هست که خیلی قشنگه و حیفم اومد که نزارمش
فقیر و خسته به درگاهت آمده ام رحمی
که جز وِلای تو ام نیست هیچ دستاویز
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
یه شماره تلفن دارم خیلی برام عزیزه هر از چندی هر وقت مشکل خوردید
گره افتاد تو کارتون ، دلتون تنگ شد ، حاجت کوچیک یابزرگی داشتید
مریض و بیماری داشتید که دواش ودرمونش رو پیدا نکردید یه زنگ بش بزنید اگه بشنوه صد در صد جوابتون رو خواهد داد
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم